وقتی مرا در آغوش میگرف....

وقتی در آغوشم میگرف چشمانش را می بست

نمیدانم از شدت احساسات بود

یا خود را در آغوش دیگری تصور میکرد

[ چهار شنبه 30 بهمن 1392برچسب:, ] [ 11:29 ] [ **kamand** ] [ ]

وقتی اعصبانی میشی....

پسر:وقتی اعصبانی میشی خیلی خوشگل میشی

دختر:الان که اعصبانی نیستم

پسر:آره دیه الان شکل بزی

دختر:چی میگی بیشعور؟؟؟؟

پسر:آها آها آها اینو میگم حالا ناز شدی

[ چهار شنبه 30 بهمن 1392برچسب:, ] [ 11:24 ] [ **kamand** ] [ ]

اگه روزی...

اگه روزی عشق در زد زود باز نکن

چون بعضیا عین پچه ها زنگ میزنن و فرار میکنن

[ چهار شنبه 30 بهمن 1392برچسب:, ] [ 11:21 ] [ **kamand** ] [ ]

بعد از رفتنش...

بعد از رفتنش موهامو از ته زدم

خاطره ی دستانش دیووووووونم میکرد

 

[ شنبه 12 بهمن 1392برچسب:, ] [ 15:22 ] [ **kamand** ] [ ]

خدایا

خدایا یادته دستشو گرفتم اوردم پیشت گفتم همینو میخوام

گفتی بهتر از اینو برات کنار گذاشتم

یادته پاهامو کوبیدم زمین گفتم نه من همینو میخوام

گفتی نمیشه ....یادته؟؟

یادته...یه مکثی کردیو با صدای آروم گفتی

.

.

.

.

آخه قول اینو به یکی دیگه دادم

 

[ شنبه 12 بهمن 1392برچسب:, ] [ 15:16 ] [ **kamand** ] [ ]

یه بغض

رفتنش...

نبودنش...

نامردیش...

بی وفاییش...

نه واسم سوال شد نه اذیتم کرد

فقط یه بفض داره خفم میگنه

چطوری نگاش کرد که منو تنها گذاش؟؟؟

[ شنبه 12 بهمن 1392برچسب:, ] [ 15:6 ] [ **kamand** ] [ ]

تنها چیزی که نمیدونم

گفت کیه گفتم همه ی وجود منه

گفت دلتو شکوند گفتم میدونم

گفت اشکتو درآورد گفتم میدونم

گفت دل بی قرارتو تنها گذاش گفتم میدونم

گفت پ چرا فراموشش نمیکنی؟؟؟

این تنها چیزیه که نمیدونم....

[ شنبه 12 بهمن 1392برچسب:, ] [ 15:1 ] [ **kamand** ] [ ]

دو خط موازی

 

امروز معلم گفت دو خط موازی هیچگاه بهم نمیرسن


مگر اینکه یکی از آنها خود را بشکند

 

گفتم:من که خودم را شکستم پس چرا به او نرسیدم ؟؟؟


لبخند تلخی زد و گفت:شاید او هم بسوی خط دیگری شکسته شد

آنجا بود که با خودم گفتم: رفت به سلامت :(

[ شنبه 12 بهمن 1392برچسب:, ] [ 14:38 ] [ **kamand** ] [ ]

دختری....

 

دختری از دست دارم های هر شب پسر خسته شده بود

یه شب پسر بهش اس میده

دختر بدون اینکه اسو بخونه موبایلشو میزاره

زیر بالششو میخوابه صب که بیدار میشه

مادر پسر زنگ میزنه به دختر میگه:پسرم مرد.....

دختر اشک تو چشاش جمع میشه

میره سراغ اس دیشب پسر نوشته بود

.

.

.

.

.

.

تصادف بدی کردم بزور خودمو رسوندم جلوی خونتون

تو رو خدا بیا واس آخرین بار ببینمت

[ شنبه 12 بهمن 1392برچسب:, ] [ 14:28 ] [ **kamand** ] [ ]

دوست دارم

    گفتی دوست دارم به اندازه قطره های

بارونی که روی صورتت می باره

من دوست دارم بدون توجه به اون

چیزی که بالا سرت گرفتی....

[ شنبه 12 بهمن 1392برچسب:, ] [ 14:20 ] [ **kamand** ] [ ]